یه یهویی هایی هست که خیلی قشنگن...
مثل یهویی خندیدن!
یهویی بغل کردن!
یهویی بوسیدن!
یهویی عاشق شدن!
یهویی سرشار از ذوق شدن!
یهویی کادو گرفتن!
یهویی خبرخوب شنیدن!
امروزتون پر از این یهویی های قشنگ...
یه یهویی هایی هست که خیلی قشنگن...
مثل یهویی خندیدن!
یهویی بغل کردن!
یهویی بوسیدن!
یهویی عاشق شدن!
یهویی سرشار از ذوق شدن!
یهویی کادو گرفتن!
یهویی خبرخوب شنیدن!
امروزتون پر از این یهویی های قشنگ...
خدایا
جواب اشکهاے
چشمانم را
ﺍﺯکی بگیرم؟
ﺍﺯکی شاکی باشم؟
ﺗویاخـودم؟
ﻳﺎ اوکه
حتی لحظه ﺍﮮ
براے رفتن تردید نداشت؟
خدایا
وقت شکستن دلم
کجـا بـودے؟
به فکر خنداندن لبهاے او؟
خدایا
من که ساخته
دست خودت بودم
به کدامین جرم
اینگونه به تماشاے
آب شدنم نـشستــﮯ؟
آدمــا نـبــاید دوســت پیــدا کــنن
چــون وقـتــے میــرن
وقـتـے دیـگـه نمــیشه بهـشـون زنــگ بـزنــے
وقــتــے نمـیتــونـــے درد و دل کــنـے
یا حتــے بـاهـاشــون شـوخــے کـنــے و بـخـندے
… و هـمه دوسـتــے خـلاصـه میـشـه تـو عـکـسهـات و خـاطراتـت
هــی بغــض تـو گـلـوت گـیـر مــے ـکنـه
خــفه ات مــے کنـه
آدما بـاس همیـشـه تنــها بمـونــن ..
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . ..... . ؛
شآیــَد اَز خودَت . . .؛
شآیــَد ...... . !!
مـــــــن !
چـیــزِ زیــادی از دسـت نــدادم !!!
کــمـــی دلـــــــم شــکـســــت
شـــب هـــا گــــریــهـــ کـــــــردم
یــادگـارش
ســر دردِ هــرشـــبـم شــد
یــکـــــــم !! از آرام زنــدگــــی کــردن فــــاصــــلهـ گــرفـتـــم
چـیـــزِ زیـادی نـــــشــد !!!
بــــاور کـــن !
تــــو
بـیــــشـتــــر از مــــن بـاخــتــی
تــــــو
عاشــق تـریــن قــلـبِ دنیـــا را
بـاختــی . .
همینطوری الکی .. ._
ﮐﺎﺵ ﻣﺮﮐﺰ ﺍﻫﺪﺍﯼ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ …
ﺁﻧــــﮕﺎﻩ ﺗﻤــــــــــﺎﻡِ ﺟﻮﺍﻧــــﯽ ﺍَﻡ ﺭﺍ ﺍﻫـــﺪﺍ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ
ﺯﻧــــــﯽ ﮐــِه
ﺗﻤــــــﺎﻡِ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍَﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯼ ﻣـــــَـــﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍَﻡ " ﻣـــــــﺎﺩﺭ... روزت مبارک بهترين مادر
دنيا♥
٧ ١ سالمه! من ادمى بودم كه به هيچكس تا همين
شش ماه پيش دل نبستم!
به طور اتفاقى يكى از اشناهاى دوستمو كه اسمش امير بودو ميشناختم!
بعضى وقتا ميديدمش اما اصلا ازش خوشم
نميومد! تا اينكه بعد چندوقت توى نت پيداش كردم! و كاش هيچوقت جوابشو توى چت نميدادم!
كم كم خيلى باهم جور شديم!
اوايل مثل دادشم بود حتى داداش صداش ميكردم! اما بعد گفت كه دوست نداره منم ديگه بهش نگفتم! اونقد باهم راحت بوديم كه همه چيزو به من ميگفت و منم در همه صورت باهاش بودم!
تا اينكه يه روز گفت دوست دختر گرفتم بالاخره...
بالاخره(يه مدت بود با كسى نبود) ! من اول خيلى عادى گفتم ا چه خوب اما بعد... بعد چند وقت احساس كردم
نه نميتونم با اين احساس كه نميدونم چيه كنار بيام!
يه روز رفتيم بيرونو به طور كاملا ناگهانى بوسش كردم و اونم همراهى كرد! بعد از اون روز من ديگه مثل قبل نبودم!! با خيليا بودم اما اون احساس.... رفته رفته از بودنش خوشحال و از نبودنش دنيا رو سرم خراب ميشد! وقتى با كسى ميديدمش ديوونه ميشدم اما خب من خيلى خود دارم!
خلاصه بعد چند وقت نميدونم كى بهش گفت كه من دوسش
دارم! اول انكار كردم اما وقتى ديدم كه كى اين حرفو زده ميخواستم بميرم! صميمى ترين دوستم! با اينكه حس منو اون ميدونست باهاش دوست شد! و همه چيو به امير گفت!
اون لحظه تنها كارى كه كردم فقط دويدم! نميدونستم كجا
دارم ميرم! فقط ميدويدم! يه دفعه خوردم به يه ماشينو ديگه
هيچى نفهميدم!
وقتى بيدار شدم همه جا سفيد بود! فكر كردم مردم اما صداى
مامانمو كه شنيدم فهميدم نه نمردم! فهميدم امير دنبالم كرده و
وقتى ماشين زده بهم اون اوردم بيمارستان!يه ماه و نيم تو كما بودم!
خود امير بيرون نشسته بود! من به هواى سر درد
دكترو خواستم! وقتى اومد بهش گفتم كه به همه بگه من حافظمو از دست دادم! قيافه اميرم داغون شد وقتى دكتر بهش گفت!
به مامانم يه چشمك زدم كه يعنى من خوبم! چون از همون اول از همه چى خبر داشت! بعد رفت بيرونو امير بعد چند ديقه با قيافه تركيده اومد تو! من اونقدر سرد نگاهش كردم كه گريش گرفت!
يه دفه نشست رو زمينو فقط زار ميزد! من با اينكه تو قلبم آشوب بود اما كارى نتونستم بكنم!
امير ميگفت كه هميشه دوستم داشته اما نگفته! پرستارا اومدن ببرنش! نميتونستم چيزى بگم چون من
اونو نميشناختم! كاش ميگفتم امير وايسا من فراموشى نگرفتم
اما ... آخرين نگاه اميرم، عشقم، زندگيمو ديدم! اما
نميدونستم
كه يه رب بعد امير من بخاطره سكته قلبى براى هميشه از
پيشم ميره!
عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت میکنم
کوتاه زندگی میکنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمیدانم
فقط عادت...
عادت کردم تنها با خودم باشم
جملاتم هر روز کوتاه تر میشوند ...
هر روز چند کلمه کمتر ...
چند سکوت بیش تر ...
می ترسم روزی برسد که
برای بیان دلتنگی هایم
به نقطه ای اکتفا کنم ...!
میگن دخترا این روزا اصن ب پسرا اعتماد ندارن.
میگن دخترای امروز همه عصبی و بداخلاق شدن.
میگن دخترا دیگ مث قبلنا حال و حوصله ندارن.
میگن دخترا دیگ احساساتی نمیشن.
یکی میگفت دخترم دخترای قديم......
رفیقم میگفت دخترای امروزی همش بلدن آرایش کنن.
سکوت کردم دهنم باز نشد ک بگم یه دختر غمشو پشته آرایش پنهون میکنه.
نشد بگم دخترای امروز داغونن چون دنیای امروز اونا رو داغون کرده.
یادم رف که بگم اگ دخترای قدیم خوب بودن
واسه این بود که مردای قدیمم خوب بودن.
یادم رف بگم چ توقعی داری
از دختری ک از اعتمادش سواستفاده شده؟؟
سلامتی دخترا که مرد بودنو بیشتر از خیلی مردا بلدن...
ولی همیشه باید سکوت کنن! بازم یادت نره:دخترها فریاد نمیزنند!.......
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
בوسـِش בآرے ...؟
حـِس خــوبیـہ هـَمیـشـہ كـِنآرتـہ ...؟
بآ كـُבوم اِسـم قـَشـَنـگ صـِבآش مـے كـُنـے ... ؟
تآ حـالا سـَر تـو گـُذآشـتـے رو شــونـَش و گــریـہ كـُنـے ...؟
تآ حـآلا اَز ایــنكـہ هـَمیشـہ كـِنآرِت بـوבه تـَشـَكـُر كـَرבے ...؟
چـَنـב بآر نآرآحـَتـِش كـَرבے ...؟
בآב زَבے بـِگـے בوسـتـِت בآرَم ...؟
تآ حـآلآ بـَבے تــو خــوآسـتـہ ... ؟
בآرے بـِهـِش فـِكــر مـےكـُنـے ... ؟
خـُבآ رو میگـَمــآ ...
اهمــــیشـ ـہ בقــیقآ وقـــــتے پـُر از פـــرفے
وقتـــ ے بغــــض میڪـــُنے
وقتـــے בآغونــــے
وقــــتے בلــِت شڪــــستـ ـہ
בقیقــــا همیـــ טּ وقـــــتآ
...انقــــבر פـ ـرف בآرے ڪـــ ـہ ؋قــط میتونــے بگـ ـ ے :
"بیخـــیآل"...
تـو چـه مـیفـهـمـﮯ از روزگـارم ….
از دلـتـنـگـﮯ ام …
گـاهـﮯ بـه خــــدا الـتـمـاس مـیـکـنـم …
خـوابـت را بـبـیـنـم…
مـیـفـهـمـﮯ ؟!!
فـقـط خـــوابت را !!!
رفتی عشقم؟؟
باشه مشکلی نیس...فقط میخوام ی حرفیو بزنم...
فقط ی چیزی یادته؟؟؟
یادته حالت بد بود؟؟؟
یادته از همه متنفر بودی؟؟؟
یادته از زندگی ناامید بودی؟؟؟
یادته تو چ وضعیتی پیدات کردم؟؟؟
یادته تو همون وضعیت بهت دل بستم؟؟؟
حالا با من حالت خوب شد...
یادته امید پیدا کردی کنارمن؟؟؟
یادته اینارو؟؟؟
حالا من بهت وابسته شدم...
حالا من حالم خیلی بده...
خیلی دلم گرفته...
حالم از هرچی آدمه بهم میخوره...
از همه آدما متنفرم...
حالا من از زندگیم ناامیدم عشقم...
کجایی گلم؟؟؟
رفتی بی معرفت؟؟؟
فقط ی عروسک میخواستی باهاش بازی کنی؟؟؟
باشه مشکلی نیس...
حتی ی خداحافظی نکردی...
خواستم یادت بندازم ک خیلی در حقم نامردی کردی!
خیلییییییییییی گلم...
خواستم یادت بندازم...یاده قولای ک مردونه بود اما تهش بدقولی ختم شد...
وقتی ب دروغ میگی دوستت دارم چی بگم عشقم...
وقتی ب دروغ میگی دلم واست تنگ شده چی بگم عشقم...
من دوس داشتنتو با توجه میخوام...
خداحافظ
نقطه سر قبر!
گاهی باید یه نقطه بزاری
باز شروع کنی
باز بخندی
باز بجنگی
باز بیوفتی و محکم تر پاشی
گاهی باید یه لبخندخوشگل به همه تلخیا بزنی
و بگی....
مرسی که یادم دادین
جز خودم کسی به دادم نمیرسه
يه پسرايي هستن که... صدای خنده هاشون تو خیابون
نمیپیچه... شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی
کوچیک... ابروهاشون فابريك خودشه
همونایی که نه لكسوز دارن نه كمِري
اما مـرام دارن
چشمشون همه جا کار نمی کنه
دنبال موی بلوند و چشم آبي نیستن
پسرایی که موزیکـ های خارجي رو بدون معنی کردن حفظ
نمیکنن
پُــــز نمیـــــــدن ... پاتوقشون مهموني و شيشه و انواع
مشروبي جات نیست
آره رفیـق... اونایی که تکیه کلامشون معرفتـــــــه!!! بی ریا،
باخدا، مهربون و با مسئوليتن..... کنارشـون آرامش داری..
.
کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست!!!!!
این جور پسرا خيــــــــلي مردن ... خيلي تـــكن ، خيلي
خاصــن ... خیلی شوخن و جنگولك بازي در میـارن... ولی
احساسشون قويه ... آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر
و رو میکــــــــــنه.......... دخترخانوماي گل به نظرتون هنوزم
يه همچين پسرايي پيدا
ميشــــــــن ؟؟؟؟ من كه گمون نميكنم
روزی خیانت به عشق گفت:دیدی؟من بر تو پیروز شده ام
عشق پاسخی نداد خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد
ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید
خیانت با عصبانیت گفت:چرا جوابی نمی دهی؟
سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت:
انقدر بار شکست برایت سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟
عشق به آرامی پاسخ داد:تو پیروز نشده ای
خیانت گفت:مگر به جز آن است که
هر که تو آن را عاشق کرده ای من به خیانت وا داشته ام ؟
عشق گفت:آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند
چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را،
نشنوی آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
برای اندوههای بزرگ زندگی شهامت داشته باش
و برای غصه های کوچیک شکیبایی.
در این صورت.
اگر وظیفه روزانه ات را به انجام رساندی
برو ارام بخواب ، خدا بیدار است.
ویکتور هوگو
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان می شود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان می شود
سیل باران گر ببارد از نسیم صورتی
غم مخور با خنده ای از دیده پنهان می شود
مختصر گویم اگر ویران شود کاشانه ای
جای هر ویرانه ای کاخی نمایان می شود
یا که اید سوز غم تا بشکند خم خانه را
گر که باشد همتی میخانه بنیان می شود
چون مریدی می کشد رنج ریاضت سال ها
عاقبت با پیر خود هم سوی رندان می شود
ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی
دل شکسته باطنش از ریشه ویران می شود
هرکی خوشگل و خوش تیپه هرزه نیست!
هرکی ریش داره مومن نیست!
هرکی,چادر میزاره, ""مریم مقدس""نیست!
هرکی خوش زبانه چاپلوس نیست!
هرکی میخنده بی غم نیست!
هرکی ارایش میکنه فاحشه نیست!
هرکی زیاد کارمیکنه حمال نیست!
هرکی دوچرخه سواره فقیر نیست!
هرکی آدمه,انسان نیست!
کسی که سیگار میکشه، معتاد نیست
کسی که بلوند میکنه، خراب نیست
کسی که بنز سوار میشه، بی رحم نیست
کسی که درس نمیخونه، خِنگ نیست
کسی که سکوت میکنه، لال نیست
کسی که بهت دست میده،دوست نيست ،كيس كه شوخي ومسخره
ميكنه،ساده نيست
...قضاوت بیجا نکنیم...
.
..
..
بگذار ترکت کنند....
بگذار بخواهی ونشود....
بگذار دیگر فرقی بین شب و روزت نباشد..
بگذار جا خوش کنند دستانت رو به اسمان....
بگذار ارزویت براورده نشده بماند....
بگذار اشک شود دریا دریا بباری برایش....
بگذار درد شود.....
بگذار زخمش باقی بماند....
بگذار تنها بمانی و باسکوتی تلخ غروب هایت را بگذرانی.....
بگذار دنیا هرچه میخواهد سرت بیاورد....
تو اما تحمل کن.....
تو خدایت را داری... خدایی که چوبش صدا ندارد...
.
من واقعا ب این اعتقاد دارم
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد میشه ولی از در باز رد نمیشه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر میکنه یکی هست که در ُ باز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر میکنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اونتو هست ُ میره سراغشون دیگه.
در باز ُ کسی نمیزنه.
ولی در بسته رو همه میزنند. خود شما به خاطر اینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، میشکنیدش. شکسته میشه اون در.
دل آدم هم مثل همین پسته میمونه.
یه سری از دلها درشون بازه. میفهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دلها هست که درش بسته اس. اینقدر بسته نگهش میدارند که بالاخره یه روز مجبور میشند بشکنند و همهچی خراب میشه.
آقای مجری: در دل آدم چهجوری باز میشه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز میشه
ﺭﻭﯼ ﺳﺨﻨﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﺴﺎﯾﯽِ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ:
ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ
ﻣﯿﮕﻦ :
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺑﻪ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺑﺎ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﻣﯿﺮﻗﺼﻪ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻪ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﻟﺨﺖ ﻭﺳﻂ ﺑﯿﺎﺑﻮﻧﻪ ( ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ)
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺧﺮﺍﺑـــــــــــــﻪ ﺁﻗﺎ , ﺧﺮﺍﺑــــــــــﻪ , ﺑﻪ ﻣﻮﻻ ﻗﺴﻢ ﺧــــــﺮﺍﺑﻪ
, ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻧــﻪ , ﻓﮑﺮ ﺗــــﻮ ﺧﺮﺍﺑﻪ
ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ ... ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﺭﯼ
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺕ ﮐﺜﯿﻔﻪ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻟﺠﻦ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﮑﺎﺭﺕ
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﻣﺦ ﺑﺰﻧﻢ , ﺑﺒﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ , ﺑﻌﺪ ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﺵ
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯽ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻨﻪ ﺭﮔﺖ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﺑﺎﻻ !!!...
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻣﯿﻮﻓﺘﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ...
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ , ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺟﻮ ﻏﯿﺮﺕ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﻧﮕﯽ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯾﯽ , ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ
دختری عاشق پسری بود.پسر اصلا حتی به او نگاه هم نمیکرد
چرا که دختر چادری بود!
پسرک هر روز دخترای زیبا را سوار میکرد و با خود به تفریح و گردش میبرد
.ماشین گرانبهایی داشت و دختران زیبایی اطراف او جمع میشدند
دخترک عاشق هرروز از دور اشک میریخت و از دور پسر را نظاره میکرد
روزی استاد پای تخته نوشت عشق چیست؟هرکسی روی تخته چیزی نوشت .
پسرک نوشت پول و دخترک اسم پسره مورد علاقش را نوشت.همگی خندیدند!
پسرک ازخنده ی دیگران عصبانی شد و اقدام به تلافی نمود.
زیباترین پسرهای دانشگاه را نزدیک دخترک میفرستاد تا بتواند بفهماند دروغ میگوید اما بی فایده بود
هرکاری کرد نتیجه نداشت پسرک هر روز در فکر بود و دیگر با دختری گردش نمیرفت!
روزی دختر تنها در دانشگاه قدم میزد و پسرک صدایش کرد
دل دختر لرزید و به سمت عشقش نگاه کرد
پسرک گفت: میخواهم عشق دروغی ات را نشانم دهی
دخترک جلو رفت و همان لحظه چادرش را از سر درآورد وقتی نزدیک پسرک شد
پسرک گفت: لازم نیست چادرت را دربیاوری! تابه حال چشم هایی به این معصومی ندیده بودم تو واقعا زیبایی!
دخترک اشک ریخت وپسر با همان محکمی و صلابت گفت چادرت را سرت کن نمیخوام کسی زیباترینم راببیند
: ﻫـــــــﯽ ﺁﻗﺎﻫـــﻪ، ﻫـــــــﯽ ﺧﺎﻧﻤﯽ :
ﻣﯿﮕــــــﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﻣﯿﮕـــــــﯽ ﻋﺎﺷﻘﺸـــــــﯽ ؟
ﻫﺮ ﻭﻗـــــــﺖ ﺗﻮﻧﺴﺘــــــﯽ ﺩﺳﺘــــــــﺸﻮ
ﺑﮕﯿـــــــﺮﯼ ﺑـــــﯿﺎﺭﯼ ﺗﻮ ﺟﻤــــــــﻊ ، ﺑﯿـــــﺎﺭﯼ
ﻧﺸﻮﻧﺶ ﺑـــــﺪﯼ ، ﺑﮕـــﯽ ﺍﯾﻦ ﻋﺸـﻖ ﻣﻨــــــﻪ ،
ﻣــــــــﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﺩﻭﺳـــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﻭﻧﻮﻗﺘــــــﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻣــــﻪ ﻭﺍﻗــــــﻌﺎ ﺭﺍﺳﺖ
ﻣﯿﮕــــﯽ
ﺍﮔــــــــﻪ ﻗﺎﯾﻤـــــﺶ ﮐــــــﺮﺩﯼ
ﺍﮔــــــﻪ ﻫﺮﮐــــــﯽ ﺧﻮﺍﺳــــﺖ ﺑﺒﯿﻨﺘــــﺶ
ﺑﻬـــــــﻮﻧﻪ ﺍﻭﺭﺩﯼ
ﺍﮔـــــﻪ ﺗﺮﺳــــﯿﺪﯼ ﺑﻬــــﺖ ﺍﻧﮕـــــﻪ ﻫـــــﻤﻪ
ﭼـﯽ ﺑﭽــــــﺴﺒﻮﻧﻦ . . .
ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻫﯿﭽﻮﻗـــــــﺖ ﻋﺸــــــﻘﺘﻮ ﻗﺎﯾــــﻢ ﻧﮑــــــــﻦ
ﻧــــﺬﺍﺭ ﻋﺎﻟــــــﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺑﻬـــــﺶ ﭼـــــــﺸﻢ
ﺩﺍﺷﺘــــــﻪ ﺑﺎﺷـــــﻦ ﻭ ﻧﺪﻭﻧــــــﻦ ﮐـﻪ ﺍﻭﻥ
ﻣــــﺎﻝ ﺗــــﻮﺋﻪ
بادقت بخون وهرجمله رو توذهنت تصوركن:
يه فلج قطع نخاعى از خواب كه بيدار بشه منتظره يكنفر بيدار بشه،
سرش منت بذاره و ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده.
ميدونى آرزوش چيه؟
فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده...
يه نابينا از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو
نميبينه.ميدونى آرزوش چيه؟
فقط يكبار فقط يكروز بتونه نزديكاش و عزيزاش و آسمون و و زندگى رو با
چشماش ببينه...
يه بيمار سرطانى دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى
قوى زندگى كنه و درد نكشه...
يه كر و لال آرزوشه بشنوه بتونه با زبونش حرف بزنه...
يه بيمار تنفسى دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيزن نفس بكشه...
يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره...
الآن مشكلت چيه دوست من؟
دستتو بذار رو زانوت و از تمام وجودت و نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن و
به روزى فكركن كه شايد همين نعمتا رو از دست بدى...
پس شكرگزارى كن و ازشون استفاده كن.
تو خيلى خيلى خيلى خوشبختى،
غر نزن، ناشكرى نكن.
آسونا روخودت حل كن سختاشم بسپار به خدا،خودش واست حل ميكنه
ﺭﻓﯿﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺘﻮ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ... ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﯼ
... ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﺩﻟﺖ ﺷﮑﺴﺘﻪ ... ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺟﺎﯼ
ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺭﻓﺘﯽ ﺳﯿﻨﻤﺎ ... ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﺎﻫﻢ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﻓﯿﻠﻢ ﺩﯾﺪﯾﻦ ﻭ ﺗﻮﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ
ﭼﺮﺧﯿﺪﯾﻦ ... ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ناﺭﺍﺣﺘﯽ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺵ ﮔﺮﯾﻪﮐﺮﺩﯼ،ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺕ ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺖ ... ﻫﻤﻮﻧﯽ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﺿﯿﺎﻓﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺻﺪﺍﯼﺧﻨﺪﺗﻮﻥ کل اتاق ﺭﻭ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ ... ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﯼ
ﮔﻔﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻞ ﺷﻬﺮﻭ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ... ﮔﻔﺘی ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ ﯾﻬﻮ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺳﺒﺰ ﻧﺸﯽ ﺍﻭﻧﻢ
ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﭙﺮﺳﻪ ﭼﺮﺍ؟ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﺪﻭﻧﻪ دقیقأچکارکنه ... ﺁﺭﻩ ﺭﻓﯿﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ
... ﺍﮔﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﮐﺴﯿﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﻓﻘﻂ ﺣﺴﺮﺗﺸﻮ ﺩﺍﺭﻥ
قدرشو بدون
♥♥ בوستوטּ בارمممممممممم وᓗـشتنااااڪ ♥♥
.
❤ مــن ❤
اخـــم کردن تـــو رو؟؟به خنـــدیدن با کســی دیــگه عوض نمیکــنم...
❤ مــن ❤
روزای سخــت با تـــو رو؟؟با روزای خــوب کنار کســی دیگه عــوض نمیکــنم...؟؟
❤ مــن ❤
حـتی نداشــته هایــت را؟؟با داشتــه های کسـی دیگه عــوض نمیکنــم...
❤ مــن ❤
حتــی اگه نباشــی هم؟؟جاتـــو با کســی عوض نمیکنــم....
❤ مــن ❤
تار مــو که هیـــچ؟؟حتــی خاطراتــ تو با دنــیا عوض نمیکــنم..
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت.
فرشتهای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
"دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید." خداوند گفت :
"نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
"اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام.
تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد."
فرشته پرسید :
"فکر هم میتواند بکند؟"
خداوند پاسخ داد :
"نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
فرشته پرسید :
"اشک دیگر برای چیست؟"
خداوند گفت:
"اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."
فرشته متاثر شد:
"شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند."
زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند.
همواره بچهها را به دندان میکشند.
سختیها را بهتر تحمل میکنند.
بار زندگی را به دوش میکشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند.
وقتی خوشحالند گریه میکنند.
برای آنچه باور دارند میجنگند.
آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد
زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد.
کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند
زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"
خداوند گفت:
"قدر خودش را نمی داند . . ."
میگن بچه اخر که باشی لوسی ... بچه ی اخرکه باشی میشی عزیزدل همه, ......
هر کیم میرسه لپو میکشه....
میگه ته تغاریووووووووووووووووو
.
درسته
.
اما بچه ی آخر که باشی :
.
- باید بشینی و رفتن بقیه رو نگاه کنی...
.
- به قول معروف درد یکی , یکی کم شدن افراد دور سفره رو حس میکنی..
.
- بچه ی اخرکه باشی شکسته شدن و پیر شدن پدر مادرتو میبینیو خودتم باهاشون پیر میشی
.
- بچه ی آخر که باشی تمام بی حوصلگیا , خستگیا , تنهاییا میشه سهم تو
.
- بچه ی آخرکه باشی طعم تلخ تنهایی رو میچشی...
.
.
"به سلامتی همه ته تغاریا
یه دختــــــــــــر:
.
ﺍﮔﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﺬﺍﺭﻩ میگن ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻧﯿﺴﺖ !
.
ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﺪﻩ !
.
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺧﻔﻦ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺣﺘﻤﺎً Photoshop e !
.
یا حتمأ عمل کرده این قیافه خودش نیس !
.
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻣﯿﮕﻦ ﭼﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﯽ ﺩﺍﺭﻩ ! .
اگه فقط عکس صورتشو بذاره میگن هیکلش داغونه که کامل نذاشته !
.
اگه عکس کامل بذاره میگن لایکا واسه هیکلته ها !
.
ﺍﮔﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﯿﭗ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺳﮑﻞِ ...
.
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺏ ﺗﯿﭗ ﺑﺰﻧﻪ ﻗﺮﺗﯿﻪ !
.
ﺩﺭ ﮐﻞ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻪ ....
.
ﯾﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻦ ﺑﻬﺶ ...
.
ﭘﺲ ﺑﻬﺘــــــــــﺮﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺧﺘــــــــــﺮ !
.
ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﭙﻮﺵ ...
.
ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻦ ! ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﻝِ ﺗﻮﺋﻪ !
.
ﺣﻘّﺘﻪ ! ﺑﻘﯿﻪ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﮕﻦ ... .
.
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻟﺬّﺕ ﺑﺒﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺕ
تعداد صفحات : 9